عید دیدنی و سیگار !

همونقدر که از آهنگ بی کلام بدم میاد ، از عید دیدنی هم بدم میاد من دوست دارم کلا سیزده روز عید را برم ایران گردی !اصلا حال دید و بازدید فامیلی که یکسال هست سراغ ازت نمیگیرن و رو دور mp3میان دیدنت را ندارم! درعوض عاشق سفر کردنم ، برم سفر و روحم را آرامش بدم و برگردم

دیروز خونه یکی از اقوام رفتیم عید دیدنی ، هنوز ما ننشسته ، شروع کرد صحبت درمورد مسایل شخصی من که اصلا خوشم نمیاد کسی در موردشون دخالت کنهالبته که از روی محبت بود مثلا ، ولی من حقیقتا بدم میاد از بعضی دخالت ها نمونش یکی در مورد اینکه بهم گفتن باید بخودت برسی تا  توی چشم بیای و دیده بشی ! اینکه من چی میپوشم ، چه مدلی میگردم ! تیپ و هیکلم چه شکلیه ، کاملا شخصیه ! اصلا هم میلی به دیده شدن ندارم. آخرش کار بجایی رسیده بود که دایم  انگشت در پهلوی مادرجان میکردم که پا میشید یا نه؟! همین حرفها و دخالتهای بیجاست که حال آدم را از هرچی عید دیدنیه بد میکنه ! آخه زندگی من به بقیه چه ربطی داره .هان؟!

-----------------------

پدربزرگم از یازده سالگی سیگار کشیده بودن. دوره ای که بقول خودشون ، هرکسی سیگاری میشد از همون سن بود و نشانی از روشنفکری های اونزمان! بخاطر داییم تو اواخر شصت سالگی ترک کردن تا داییم بفهمه اراده کنی کافیه تا بتونی ترک کنی ! همینکارش ، باعث شد تا بیمار بشه ، چون بقول دکترشون ، ریه ای دیگه وجود نداشت و کارش با همون سیگارهایی بود که دود میکردن و اصلا نباید ترک میکردن.

من همیشه عاشق بوی سیگار پدربزرگم بودم و هرجا اون بو بمشامم میرسید ، از بوش مست میشدم.اما وقتی پدربزرگ رفت، حالم از هرنوع سیگار و بوی سیگاری بهم میخوره. طوری که واقعا نفس کم میارم و به مرز خفگی میرسم اگر بوی سیگار بهم بخوره! اما گاهی که خسته میشم از دنیا ، دلم میخواد یک نخ سیگار آتش بزنم و بشینم بکشم ! شاید آرامش توی همون یک نخ سیگار باشه و بمنم برسههمین!

سال نوتون مبارک

من همیشه کردها را دوست داشتم و دارم ! شاید از تنها لباس محلی که خوشم میاد لباس محلی کردهاست. لباس های مردونش اینقدر تمیز و اتو کشیدست ، آدم حض میبره ! لباسهای زنانشون با اون رنگهای شاد و اون سربندهای باحال ! واییییییی من عاشقشونم

امسال رفتیم سمت غرب ایران و منطقه کرد نشین ! یک خانواده کرد باحال که از دوستانمون بودن ، همه جوره پافشاری کردن که خونشون بمونیم ، ولی چون اصلا خوب نیست که آدم زحمتش را روی دوش بقیه بگذاره ، اصلا قبول نکردیم ! هرچند فقط گذاشتن شبها بریم جای خودمون واقعا توی مهمان نوازی تک هستن. حقیقتا هرکاری از دستشون براومد انجام دادن تا این سفر بما خوش بگذره و لذت ببریم.از همینجا ، اگرچه نمیبینن ، ولی تشکر ویژه ای ازشون میکنم. که بهترین خاطره را برای ما رقم زدن. اونچیزی که ما شنیدیم و رفتیم ، با اون چیزی که دیدم ، فاصلش زمین تا آسمان بود. حقیقتا مهربونی و مهمان نوازیشون تک هستش.

همینجا از همه دوستانم دعوات میکنم ، بجای راه بیخود شمال رفتن ، برید سمت غرب ایران و واقعا بهشت را ببینید. طبیعت بکر و زیبای اونجا را هرگز توی شمال نمیبینید. واقعا حیفه ندیدن اونهمه زیبایی . واقعا حیفه ! اگر مثل من شیفته طبیعت هستید ، اصلا این زمانها را که خودشون میگن اوج زیبایی سه ماه بهار هستش را از دست ندین.

واقعا خوش گذشت. جای همه دوستان خالی . برای من ، تنها چیزی که آرامش به همراه میاره سفر هستش و بس! من عاشق سفر کردنم ! الان پشیمونم که رشته ای را نخوندم که کارش دایم السفر باشه و من یکجا نشین نشم

سال 94 خوب یا بد گذشت. آخرهای سال که تو بداخلاقی ها و ناراحتی های بی پایان من تموم شد. حالا وارد سال جدید شدیم. اولش که خوب بود ، خدا کنه تا پایان هم همینطور باشه ، برای همه دوستانم آرزومندم تا اون چیزی را که میخوان بهش برسن. بخصوص آرامش و سلامتی. عذر میخوام که دیرجواب تبریک های شما عزیزان را دادم. و بسیار ممنونم که من را یادتون بود.باز هم براتون سالی بسیار خوب آرزومندم