نوشتن!

از بس اینروزها تکراری هستن ، نوشتن ندارن ! از یکی هم خبری نیست ! درست شش روزه !

کشته نظراتتونم!

یعنی کشته آماریم که میاد اما نظری وجود نداره

عنوان بلد نیستم بنویسم:)))

امروز باید دو جا میرفتم ! شب قبلش خوب نخوابیده بودم ، یعنی دیروقت خوابیدم.بیدار شدن صبحم اصا با یک مصیبتی بوداحالا فکر کنید من اگر خوابم کافی نباشه ، تمام روز را گیجم و مثل مسخ شده ها و رو دور کند حرکت دارم !قراره دوجا هم برم ، ببینید چه مصیبت کشی شدم امروز

همین رو دور کند بودن ،حسابی باعث شد ، صدای سرویس را در بیارم و ده بار مجبور شم عذربخوام !ول نمیکرد که !هعییییییییی خانومممممممم دیر اومدینا !منم بله ببخشید ! دوباره از سر نو ! آخرش میخواستم کفشمو دربیارم و یکی بزنم تو کلش بگم بسه

تازه یکی از مسیرهام رابا تاکسی رفتم ، آقای راننده یک دعوایی با من کردن سر پول پاره پوره ای که راننده قبلی انداخته بود بمن ، منم انداختم به اینالبته که با دادن یک اسکناس دیگه ، بالاخره راضی شدن و سکوت اختبار کردن

--------------------

یکی از اونهایی که حج امسال رفتن ، یکی از همکارهای منه ! خوب هنوز برنگشته و جزو آخرین کاروانهایی هست که برمیگرده ! امرو زیکی از همکارهای دیگه سراغش را میگرفت و بین همین سراغ گرفتن ها با شگفتی برگشته میگه : اااااااااا خانوم فلانی هنوز زندست؟!همه با دهن باز و بعضی ها هم با اخم بهش نگاه کردن ، که یکم به قول معروف خودشو جمع کنه که با خنده سوال بعدی را میپرسه و میگه با همسرشون رفته بودن دیگه؟! ایشون خوبن ؟!!! حالا عمر آشنایی این دوتا یکسالم نمیشه ! برخورد خاصی هم باهم ندارن و زیاد همو نمیبینن ها ! اینبار یکی از همکارها با عصبانیت گفت نخیر تنها رفتن ، حالشونم عالیه ! یکجوری بهش گفت که یعنی سوال بعدی را بپرسی کتک خوردی اونم این وسط منو گیر آورد و اومد پیش من و باقی سوالات را از من میکرد

----------------

پاییزتون پر باشه از برکات الهی


از گذشته ها !

اوایل دوران دانشجویی سرم داغ بود و تمام کلاس هایی که دانشگاه میزاشت را اسم مینوشتم ! از مسایل حقوقی ازدواج بگیر تا انواع کلاسهای کامپیوتر برو اون اواخر هم که فقط مشغول خاطره آفرینی تو دانشگاه بودم و دیگه کلاس نمیرفتم

یکی از کلاسهایی که شرکت کردم کلاس عکاسی بود ! بخاطر علاقه زیادم به عکاسی و فیلمبرداری اسم نوشتم ! اونم تو ساعت ناهار و نماز که برای من تنبل واقعا دهشتناک بوداما همون جلسه اول معلمش تکلیف من را با کلاسش مشخص کرد ! چون به جای دوربین سرکلاس یک جزوه قطور فیزیک آورد و از قانون های نور و مربوط به اون و فرمولهای فیزیک 1 دوره دبیرستان شروع کرد !  و من مشتاق دیدن دوربین را با اجزاش به کل نا امید کرد

البت که از کار ننشستم و رفتم بیرون دنبالش ! یادش بخیر از همون روز اول به معلمم گفتم ، من فقط دوربین میخوام. دنبال فرمول نیومدم ! یک دوربین سنگین و قدیمی داد دستم ، گفت این دکمه ضبطشه برو فیلم بگیر بیار تا ببینم به کجا میرسی منم که هرچی دیوارها که ترک برداشته بود و سرامیک شکسته های روی زمین بود را فیلم گرفتم و آوردم تحویلش دادم ! فیلمم سوژه خنده همه بودمعلممون میگفت ، از این به بعد خواستیم بگیم چقدر وضع مالی مرکز خرابه فیلم تو را نشون میدیم. از اونجا که زیادی خوش شانسم ، معلمم باردار بود و صاف موقع مدرک گرفتن من زد و رفت زایمان و...هیچی آخرشم من به آرزوم که عکاسی و فیلمبرداری به صورت حرفه ای بود ، هنوز نرسیدمچون از دید بقیه کاریه عبث و بیهوده ! هعییییییییییییییییییی شما یاد بگیرید بمنم یاد بدید ! این جزو محدود چیزهایی بود که علاقه قلبی من توش هنوز جریان دارهامیدوارم عمر کفاف کنه و بهش برسم

ماجرای روز شنبه !

کلا بدم میاد از اینکه تو صورت آقایون زل بزنم ! و شاید تشخیص هام از رو ی رنگ پیرهنشون تا وقتی عوض نشده و قد و قوارشون خلاصه میشه امروز که سرویسم اومد دم منزل به دنبالم ، چون پیراهنش را عوض کرده بود و صدالبته من هنوز پلاک ماشینش را حفظ نکردم ، با صدتا بسم الله سوار شدمباید بگم مخاطب خاص خودش بیاد دنبالمخوب چیکار کنم پیراهنش را عوض کرده بود ، منم شکلش یادم نبود میترسیدم اشتباهی سوار شم و بعلهههههههههههههحالا مخاطب خاص بیاد خیالم راحته ، اگر زنده بزاره هر دومون را با اون رانندگی خطرناکش ، حتما سالم میرسم و این بود ماجرای امروز شنبه من