ماجرای امروز من!

باتوجه به اینکه اعتبار کارت پولم تموم شده بود. باید میرفتم تعویضش میکردم. اما تنبلی ذاتی اول مانع شد و بعد وقتی به تنبلی فایق شدم ، رفتم بانک و فهمیدم بدون کارت ملی ، کارم راه نمیوفته ! تصمیم گرفتم تا آخر هفته قبل حل کنم که زد و بیماری من و کارهای خیر دو جوان نوشکفته و مثل همیشه کزت شدنهای من ! مانعی شد برای رسیدن به این امر مهم ! تا امروز که به ضرب و زوری خودم را انداختم توی بانک!

بارقبل معاون شعبه وقتی مراحل را ازش پرسیده بودم ، یادش رفته بود بگه باید فرم پرکنم ! نزدیک به سه ربع نشستم ! نوبتم شد و وقتی رفتم جلو ، تازه میفهمم باید فرم پر میکردم ! با حالی نزار فرم گرفتم و پرکردم ! خانومی که فرم داده ، بدتر از من گیج میزنه و میگه بشین تا یکی از کارمندهای باجه صدات کنه ! هرچی فکر کردم ددیم یکجای کار لنگ میزنهرفتم پیش همون کارمندی که گفت فرم پر نکردی ! اونم حواله ام کرده به بغل دستیش و منم که فکر میکردم زود انجام میشه ، روی صندلی ننشستم و برای خودم نزدیک نیم ساعت ایستادم که حوصله آقایی که نوبتش بود و بهش گفته بودن صبرکن ، سر رفت و اومد به کارمنده گفت: برادر ! کی نوبت من میشه؟! من که سعی میکردم نگاهش نکنم تا نخندم ! یکمرتبه کارمنده گفت کار خواهر را راه بندازم ، بعدش شمایید ! بعدشم بمن نگاه کرد ! دیگه حقیقتا نگه داشتن خندم سخت ترین کار ممکن بود یک آقای دیگه هم زد توی صف اومد جلوی باجه که این برادر بنده خدا دید داره سرش کلاه میره ! منم که نمیشینم ، زد رو شونه آقاهه گفت : آقا ! برید کنار بشینم ! اونم دید برادر اعصاب نداره رفت. یک باجه دیگه و زد توی صف !

تو این فاصله که کار من انجام بشه و من شش بار برم سراغ اون خانم گیجوله و کارتم صادر بشه ، کار این برادر هم تموم شد و موقع رفتن به کارمند بانک گفت: ممنونم برادر ! اونم در جواب گفت خواهش میکنم برادر ! و اینبار رسما داشت میخندید و منم خندم را قورت میدادم  . کارتم را که داد چون سر رمز اینترنتی با کارت قبلی مشکل داشتم سوال پرسیدم ، اینم صداش را نازک میکنه ، ادای منو درمیاره ! بعد گفت کارت قبلیت را بشکون ، بنداز توی سطل ! اومدم کارت قبلی را بشکونم که تا داشتم میشکوندم از دستم پرید و...

بقیش گفتن نداشت ، فقط من منفجر شده از خنده را فرض کنید که زدم از بانک بیرون! اینم از ماجرای امروز!

من برای خرابکاری تو صف اولم

----------------------

تازه یک چیزی الان یادم اومد بگم !

بار اولی که رفته بودم برای تعویض کارتم ! یادم نمیومد جمله  "اعتبار کارت  پولم تموم شده " را ! هی به معاون شعبه گفتم کارتم انقضا شده ! کارتم منقضی شده ! اون بنده خدام ، فقط سعی میکرد خیلی تابلو نخنده

من سرما خوردم نبودما !!!!!!!!!!!!

اینروزها که هوا یکم بهم ریختست ! سرمایی خوردم خفننننننننننننننننننننن !

روز اول که از تمام صورتم مثل ناودون آب میومد ! دکترجان لطف کردن یک آمپول پنی سیلین با تقویتی با آرامبخش دادن ! قرص هم یک ورق کپسول با انواع مسکن ها با یک بسته پودر گیاهی که مزه زهرمار میدهشرشر ناودون های صورتم تموم شد . دچار بینی گرفتگی شدم و با دهانم نفس میکشم

هرکسی هم که چهره من را میبینه میگه اصلا داغونی ، داغونننننننن دیشبم مهمانی غریبه داشتیم ، منم با این شکل قشنگ جلوشون نشستم ! آخرشب موقع رفتن گفتن ببخشید خیلی شما خسته شدید از همه بیشتر ! خندیدم و گفتم ، نه بابا ! من فقط سرماخوردم که اینطوری داغون میزنم. !یکعالم با تعجب نگاهم کردن و آخر خندیدن و خدافظی کردن و رفتن!

دیشب یکی از دعاهای این چند ساله ام برآورده شد. باشه که خوشبخت بشن

بارون

بارون اینروزها اگرچه برای خیلی از استانهای کشورم بد تموم شد و متاسفانه ضررهای جبران ناپذیری زد.ولی برای استان کم آب و خشکیده من عالی بود. حقیقتا رحمت بود. از بس سال قبل تمام پاییز و زمستون زل زدیم به آسمون خسیسی که برای ما کمترین میزان بارش در حد مافوق افتضاح داشت !

نمیدونم چرا نوشتم ! به قول دوست وبلاگ نویس یادگار (خان / خانم !؟) مشوش نوشت شد بازمولی بازم یک بارون نوشت کوچیک بود. باشد برای تشکر در برابر این رحمت الهی ، حداقل تو استان خشکیده من !

هوا هم بی نهایت ناجوانمردانه سرد است ! مراقب خودتون و دوست داشتنیهای زندگیتون باشید

عنوان نداریم ! ولی پیام من بشما ، صدقه بزارید !

به خاطر کمر درد شدید تصمیم گرفتم با تاکسی برم خونه ، صندلی جلو هم یک آشنا نشسته بود و طول مسیر سر کرایه دعوا میکردیم و اون میگفت من حساب میکنم ، از منم که نه !

نزدیکیهای کوچمون ، راننده با دوتا پسرجوون پراید سوار دعواش شد ! تا کمر از شیشه سمت خودش بیرون بود و فحش و فحش کاری ! حالا منم از ترسم میگفتم : آقا پیاده میشم ! اینم که چنان مشغول دعوا بود که همین که یک دستی فرمون را رها نکرده بود ، خدا بما رحم کرده بود ! نزدیک کوچه یک ماشین پیچید جلوش که فقط اگر دوثانیه دیرتر ماشینه نرفته بود اونطرف ،ما قشنگ با اون ماشین یکی میشدیماون آشنای بنده خدای منم کم مونده بود کمر راننده را بگیره بکشه تو ماشین ! از وحشت یک نگاه بمن میکرد ، یکی به راننده ( چون اینجا غریبه و فارسی زیاد بلد نیست. از من کمک میخواست برای ترجمه ی جمله : بتمرگ سرجات آقا ما را به کشتن دادی! ) بالاخره سه برابر مسافتی که من اگر با اتوبوس قرار بود بیام خونه ، پیاده  روی میکردم ! راننده به آرامش رسید و نگه داشت و سر پول کرایه بحث کردیم که من میگفتم از اوشون نگیر و راننده عصبانی سرمن داد کشید گرفتم ، برو بعدا باهاش حساب کن ! تازه یک چیزی بدهکار حضرت اقا هم بودم!

یعنی تمام راه برگشت را بهش بوققققققققققققق میگفتم که من اگر نیت پیاده روی داشتم که منتظر اتوبوس میشدم ! تاکسی گرفتنم چه مرضی بود آخه ! همین اعصاب آدم یادشم میوفته خش میوفته

هر روز شده ده تا تک تومنی صدقه بزارید برای خودتون ، خانوادتون و دوست داشتنی های زندگیتون. از تاثیرش مطمئن باشید. حقیقتا که فکر میکنم زنده موندن من با این آدم ! تاثیر صدقه سر صبحم بود!

امروز نوشت

امروز که کلا دیر از خونه زدم بیرون ! اینقدر دیر که یکربعی دیر رسیدم به محل کار

توی تاکسی هم با یک رفیق عزیزتر از جان حرف میزدیم ! تا گفتم : سلام ! راننده برگشت نگاهم کرد  ! انگار من چی گفتم.خلاصه تا برسم حرف زدمچون تا برسم باید چندتا ماشین عوض کنم ؛ ماشین دومی من بودم و آقای راننده ! منم که حرف میزدم کم کم اعصابش بهم ریخت و نزدیک بود منو بندازه از ماشین پایین اینقدر خوشحال شد منو پیاده کرد. بقیه مسیرها هم همین بود

اینو گفتم که نشستید تو تاکسی ، با تلفنتون حرف نزنیدبعد حرف زدید چرا میگید تو تاکسی نشستم و کل مسیر اینجا پیاده میشم و فلان جا سوار میشم ، یعنی تصویر سازی نکنید. چون راننده فکر میکنه شما تروریست هستین و میترسه از شما و میخواد هرچه سریعتر شما را بندازه پایین

یا دور از جون همه دوستان یک بیشعوره که بخودش اجازه میده هم گرونتر بگیره ، هم مخصوصا برای دادن بقیه پول دستش را بکشه به دست شما ! یعنی یک مریض...است

اینروزها هوا سرده ، مراقب خودتون باشید.