شاید بشود گفت روزانه نوشت!

دیروز گوشی مامی را تو دستم گرفتم و رفتم تو کانال آشپزی ، چون عاشق شکلاتم ، اینقدر گشتم تا یک کیک شکلاتی پیدا کردم که همه چیزش را توی خونه داشته باشیم بعد یک کیک پختم ماه ، همه انگشتهاشونم باهاش خوردن ! با اینکه معمولا پودرآماده میخرم و درست میکنم! اما دیدم اینطوری به صرفه تر و خوشمزه تره

دیشب بازم زعفران اثرش را از دست داد و اشکهام ریخت ، حتی حالا هم که مینویسم بغضم میاد صبحم با صورت پف کرده ، پرو پرو رفتم سرکارولی نکته باحال ابراز دلتنگی آدمهایی بود که اصلا فکر نمیکردم دلتنگ من بشن

خوب من چند روزی سرکار نرفتم ! دیروز که رفتم و امروز با موج بزرگی از ابراز دلتنگی روبرو شدملذت بخش بود ، ولی لذت بخش ترش ، ابراز دلتنگی های یکی دیگست اصولا من عاشق اینم که برام  ابراز دلتنگی کنید

------------------

در راستای پست قبلی که نگید چه خواهری اه اه و...

خواهر که نتونه به برادرش زور بگه و یا ازش پول زور بگیره ، خواهر نیست و باید واحد خواهرشناسی را زود بره پاس کنهولی بالعکسش صحیح نیست ! یعنی برادر باید بی مزد و منت برای خواهرش هرکاری بکنهبالاخره ، خواهری گفتن ، برادری گفتن


من که نبودم....

دراین چند روزی که دنیای نت را مورد تحریم قرار دادیم. داشتیم پروژه برادرجان را نوشتن میکردیم و در این راستا طی یک معامله ، مقداری پول بعلاوه یک خودکار عالی گران قیمت را گرفتن کرداهیم

----------------------

در راستای دلتنگی ها و اشکهایی که ریخته بودیم ، مقدار متنابهی زعفران در چای ریختیم و به سوال باقی اعضای خانواده که این چه کاری است که میکنی ؟! حرف گوش نداده! و نتیجه را برای شما بدین شرح اعمال میکنیم:

                                                                                              " به ترک دیوار هم خنده مان میگیرد و میخندیم و صدای بقیه ار درآورده ایم"

از آنجا که زعفران طلای سرخ است. شما چنین نکنید

همین ! سلامت و موفق باشید

همتون توی بدها هستید!

من دوجا کار میکردم یا میکنم! وچون براساس تجربه خوب فهمیدم که بهتره بقیه از محل شغل دوم خبر نداشته باشن ! ولو حقوق هر دو در حد " فی سبیل الله " کار کردن باشه ، یا بقول مادرم. صرفا برای اینکه تو خونه مونده نشم! بهتره همکارهات ندونن کجایی؟!

امروز از شانس من ، همکارم با بهانه دندون پزشکی دنبال من راه افتاد و یک داستان طویل که آرهههههههه دندون پزشکی من تو مسیر توست! اومد و چقدرم من تو خونه حرف شنیدم که دختره پخمه و...حرص خوردم ! بالاخره رگ فضولیشون خوابید ! البت با گفتن این جمله که جای خفن و خلوتیه همراه با یک لبخند ژکوند!

حرص منو درآورد یکی دیگه هم امروز حرصمو درآورده اصا امروز همه منو اذیت کردن. منم اسم همتون را مینویسم تو بدها. دلمم خنک شد. آخیشششششش

من خوبم ، ولی تو باور نکن!

امروز خودم کار دست خودم دادم و یک اضافه کارحسابی به خودم دادم! از اونطرف از صبح کله سحرخودمو بستم به فحش که عقلت کمه ! آخه این چکاری بود باور نمیکنید که چشمهام را سرکار میبستم ، رسما خوابم میبرد. دراین حد داغون بودم

------------------

یکی بهم گفته امشب متنهام قشنگه. از همین تریبون بخاطر هندونه ای که تو این گرونی زیربغلم گذاشته اعلام میکنم: " ماچچچچچچچچچچچچچچچچچ عشقم"

----------------------------

هدف از نوشتن دوخط اون بالای ماچ ، صرفا برای این بود که بگم خوبم

...

امروز سرکار نقش فامیل دور را بازی میکردم. در اتاق بسته بود ، یک صدایی اومد مثل در زدن ، منم گفتم بفرمایید ! یکهو دیدم فضا متشنج شد و هرکسی از یکطرف غش کرده ! نگو یکی کوبیده بود به میزش و من فکر کرده بودم در زدن و برگشتم میگم...


-----------------------

من دلم تنگ شده