دفاعیات من و خانواده!

داشتم وبلاگ یکی از دوستان را میخوندم که دیدم در مورد دفاعش نوشته ! گفتم از دفاع خودم براتون بنویسم

راستش پایان نامه من ، موضوعش با همفکری یک استاد دیگه بود که چون توی دانشگاه خودمون نبود ، مدیرگروهمون بهم گفت دنبالشم نباش که اون بشه استاد راهنمات ! ما موافقت نمیکنیم که هیچ !تازه نمره پایان نامت هم کم میشه.به همین استادم گفتم ، گفت راست میگن تو شروع کن منم کمکت میکنم ! ما نیز با توکل برخدا شروع کردیم!ولی چه شروعی ! همین استادی که قول کمک داد ، تا هفته آخر رفتنش ، بهم نگفت که مسافر یک کشور دیگست و داره میره!هفته قبل از رفتنش زنگ بهش زدم که قرار بزارم ببینمش ، گفت خانم من هفته دیگه مسافر فلان کشورم و حلال کنید و خداحافظ ! اینم دهن من پشت تلفون بود که از طول و عرض و ارتفاع سه متر بازه و زبون کوچیکه کاملا هویدا بود ! ( شکلش را بلاگ اسکای نداشت)

منم که اشراف کامل ، خوب مسلمه نداشتم ! مثل ...تو گل موندم ! استاد راهنمام یک کلمه نمی فهمید من چیکار میکنم ! هربار غلط ویرایشی میگرفت و منو راهی خونه میکرد! یعنی اگر بگم خونوادگی پایان نامه نوشتم ، دروغ نگفتم ! من می نوشتم ، خواهرم ویراستاری میکردموقع دفاع هم ، استاد راهنمام که یکی درمیون تماسهام را جواب میداد ، دوهفته مونده به دفاع بهش زنگ زدم ، گفت جمع کن که فلان تاریخ که همه اساتید هستن ، دفاع کنی !باورتون نمیشه که من تا صبح روز دفاع هنوز داشتم مینوشتم

هشت صبح بهم گفته بودن دفاعته ! ماه رمضون ! کل خانواده و عموی مامانم و دامادها و نوه و نتیجه را راه انداختم شهر غربت تا بیان دفاع من بیچاره ها  هشت صبح آواره شدن ! چون دفاعم ماه رمضان بود و پذیرایی نداشتم ، برای همه استادهام سوغات از شهر خودمون بردم تا روزشون را باز کنن باهاش تازه یک مشت روزه خوار همراه بودن به حکم مسافر بودن که نزدیک بود به حکم روزه خواری بگیرنمون . چون ملت پشت در دانشگاه صبحانه میخوردن این هشت صبح فکر میکنید تبدیل به چه ساعتی شد؟! شد ساعت دو بعدازظهرهمه گرسنه و بی اعصاب !

نفر قبلی من را تقریبا از جلسه اخراج کرده بودن ! اما همین مسئله هم باعث نشده بود من استرس بگیرم و داشتم با دخترخواهر دوسالم جلوی چشم استادهام دالی موشه بازی میکردم طوری که یکی از استادهام با خنده گفت ، خانم یکم استرس بگیر و مطالعه کن جای اینکارهاجوری فضا را شاد کردم که دفاعم به بهترین وجه برگزار شد و از اونجا که دانشگاه ما معتقد بود بالاتر از 19 نمره دفاع دادن سوسول بازی هست و برای وجهه دانشگاه خوب نیست ! بمن 19 دادن

--------------------------

تازه دفاع خواهرم که باحالتر بود. قرار بود بره استادش فقط نوشته هاش را تایید کنه تا تاریخ برای دفاعش بزنه ! از اونجا دانشگاهش 17 ساعت راه بود تا شهرمون ! شب قبل رفتن زنگ زد و استادش گفته بود بیا که فردا 12 دانشگاهم ! ما هم سرشب سوار اتوبوسش کردیم و با سلام و صلوات راهیش کردیم ! از صبحش که رسید یکبار زنگ زد که رسیدم ! دیگه ازش خبر نداشتیم تا ساعت یک که زنگ زد که دارم میرم دفاع ! برام دعا کنید.ما نیز به افق نگاه میکردیم که چی شد؟! که ساعت سه زنگ زد که بدون استاد راهنما که اصلا دانشگاه پیداش نشده بود ، به دعوت استاد داورش دفاع کرده ! استاد راهنما تلفنی درجریان قرار گرفته و بخواهرم گفته ، اون گفت : تو چرا دفاع کردی ! و چنین شد که دفاع خواهرم بدون حضور هیچ احدی ، حتی استاد راهنماش و دوستانش انجام شده بود .( آخه ما میخواستیم به شکل سفر بریم و خواهرم دفاع کنه که نقشه با شکست مواجه شد) و چنین بود که عضو دیگری از خانواده به درجه ای از درجات علمی نایل شد که در حیطه کارش ، گفتن اگرچه مرتبط است ، ولی چون شما یک بانو هستید ، توفیری در احوالتان ندارد و فقط صد هزارتومان ناقابل به حقوقتان افزوده میگردد ! و چنین بود که به گسترش علم اندوزی کمک کردن

نظرات 5 + ارسال نظر
جلبک خاتون چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 15:08 http://zendegiejolbakieman.blogsky.com

بانو جانم من برات یه جز کنار گذاشتم...

توضیحات رو هم بهت دادم.فقط هم جمعه ها پست های قرآنی رو میذاریم نه هر شب.
اما اگه میدونی که برات سخته و دوست نداری بهم بگو که جزء ت رو پخش کنم بین بچه ها :)))

اول یک چیزی نوشتم ، ولی بعد خجالت کشیدم. بوگو جزء را مادر. آبرو و حیثیت نموند

ندا چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 00:35 http://mosafer-9891.blogsky.com

وای خدا کلی خندیدم به خصوص برای اون حرکت دالی موشه! خب راست میگن خانوم. استرسم چیز خوبیه
خدا رو شکر نمره خوبی گرفتی و برات شده خاطره خوب.
دفاع خواهرت هم که واقعا با نمک بود. بدون استاد راهنما


مرسی گلم
اره عالی بئد

آنی چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 00:02 http://www.annie.blogfa.com

وای ینی خاطرات دفاع کردنتون محشر بوده دختر :)))))
امان از دست این استاد راهنماهای بی وجدان خداییش

وای بانو من مردم از خنده:)))))))
قربون تعریف کردنت بشم من اخه :))))


فدای تو بشم من

یادگار سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 23:35 http://yadegari901019.blog.ir

1. عجب ماجراهایی داشتید
2. چی سوغاتی برده بودید برای اساتید که روزه شون رو باهش باز کنن؟!
3. خدا این شکلک ها مخصوصا این () رو ازتون نگیره



مرسی

جلبک خاتون سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 22:08 http://zendegiejolbakieman.blogsky.com

واااااای چقد خندیدم...

با اون تیکه خواهرت....

من واسه دفاع هام کلا فقط زجر میکشیدم ثانیه به ثانیه ش رو....اه...

دیگه نمیخوام برگردم به اون روزا

فدات بشم. همیشه بخندعشخم
ایشالا از این به بعد به خوشی طی بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.