بچه که بودم ،فکر میکردم روزه بودن بمعنای گرسنگی و لبهای خشک شدست. برای همین تشنم که می د میرفتم سریخچال آب میخوردم ،بعد محکم دستمو میکشیدم رو لبهام که خشک خشک باشه.تازه بعد از این عمل دوباره حس تشنگی داشتم
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
چند روز پیشها نماز میخوندم ، داداشم ایستاد تا بعد من سرسجاده نماز بخونه،اینقدر خمار خواب بودم که چادرنماز را از سرم برداشتم و میدم دستش میگم اینو سرت کن تا من سجده شکرم را بر و و پاشم
داغان بودیا!