امروز نوشت

امروز بعد ۱۰۰سال رفتم و یکی از دوستامو دیدم.و دقیقا بعد۵۰۰سال نوشمک خوردم.نوشمکی که طعم نداشت و لب و دست هام و حتی جورابم قرمزشد:)))

یک اتفاق دیگه هو افتاد، تقد دختردایی و پسرخاله را امروز تو اسمونها بستن، مبار کشون باشه:-)

خطاب به بعضیها

در جواب بعضی ها!!بهونه نیارید لطفا !!درست مثل بهونه ای که برای چشم انتظار گذاشتنم دراوردین و هنوز قلب من ازتون شکستس

روزی که رد شد .و رفت!

مامان را راه انداختم به سمت بازار تا جارو برقی را که مدتی هست خراب شده ، بدیم درست کنن ! جارو برقی که درست بود و فقط یک مشکل کوچیک داشتمنم بمامان اشاره کردم ، جارو برقی را امانت بزاریم و بریم چرخی توی بازار و پاساژهای اطراف بزنیم ! بیشتر نیتم خرید لباس نخی توی خونه بود ! ولی بجاش یک چادر نماز خیلی خوشگل و یک کفش تابستونی که فقط بدرد مهمونی میخوره خریدم و یک چادر مشکی اعلا که همین سه قلم شد 300 تومن ! منم دیدم الان سه ماهه یک قرون نگرفتم و دارم از پس اندازم خرج میکنم ، بهتره برگردم خونه مثل یک بچه خوب بدین ترتیب  ، خریدها را دادم دست مامان و جارو برقی را خودم بدستم گرفتم ! واقعا مردمها ! نمیشد یکم این جاروبرقی ها را سبکتر بسازن
فقط فک کنم باس برم یک سجاده خوشرنگ با تسبیح همرنگش هم بخرم برای خودم ! از هدایای شما با کمال میل استقبال میشه ، فقط مهرشم ، مهرکربلا باشه ، از اون مهرها هست که ارتفاعش بلنده و بزرگه ! از اونا میخوام

روزهایی که گذشت

سالگرد مادربزرگم بود، هرچند زمان فوتشون من بچه بودم، ولی صحنه های زیادی یادمه، حتی یادمه برای خاکسپاری چون بچه نمیبردن همه خونه ما بودیم و بزرگترنزدیک بیست تا بچه دخترخاله ۱۵ سالم بود که اصلا حریف ما نبود و خونه کن فیکون شد. کلا وقتی یاد ما کردن که شب شده بود و اقایون را تو حیاط خونه مادربزرگ شام میدادن و خانمها را توی خونه و منم کنجکاو به مردمی نگاه میکردم که بی خیال و با اشتها شام می خوردن و مادرم و خاله هام داشتن تو اتاق کوچیک خونه مادربزرگ دورهمی خودشون را میکشتن!

دیروز همه سرخاک جمع شدن و قران و فاتحه خوندن، روبروی ما هم یک خونواده بودن که دوسال پیش پدرشون به رحمت خدا رفته بود و نکته قابل توجه برای من تفاوت سنی دامادخانواده با دخترشون بود. یک دختر جوان با یک مرد میانسال!منم که کنجکاو !وقتی برادر اون دختر اومد پیشونی خواهرش را بوسید و دومادشونم بدون خداحافظی رفت!منم که قبلا گفتم کنجکاویم تحریک بشه،فقط نگاه میکنم که باعث اشتباه توی دیگران میشه و البته که من مقصرم!منم که موضوع برام جالب بود ، همینطور نگاهشون میکردم و آخراش فهمیدم اوضاع واقعا خرابه و اونها فک  خوبی مسلما نکردن:-P

امروزم که خونه جدید دخترخالم دعوت بودیم و من را با زور بردن، من اصلا از دورهمی فامیلی خوشم نمیاد و نشستن سه ساعته روی صندلی با پای اویزونی که باد میکنه و دیگه تو کفش نمیره به دلم نمیچسبه:-S کلا از دیدن فامیل لذتی نمیبرم و ترجیح میدم اونزمان را با خانوادم برم تفریح:-D

دیگه بگم براتون که ، اگر به تنبلیم فایق بیام و ترسم ،  دوست دارم برم رانندگی یاد بگیرم. بیشتر میترسم تا تنبلی کنم.و یکی دوتا کلاس هم هست که بی نهایت دوست دارم برم، باز اگر تنبلی نکنم.

دیگه چیزی به نظرم نمیاد،برای همین میسپرمتون به حضرت حق. یاعلی

بی عنوان و خطاب نوشت!

سلام

حق بدید تو نوشتن تنبل بشم، چون اینترنت سیم کارت و نوشتن با تبلت خیلی سخته!!بخصوص که شکلک هم نمیشه گذاشت:-D

خوب تو چند روز گذشته  بنده یک عدد تصادف داشتم که با مغز توی داشبورد درحالی که عمیقا غرق توی قصه رادیو بودم، انجام دادم و دو روز سردرد و تهوع را بجون خریدم، ولی به هیچکسی نگفتم که دوباره اصزار نکنن بریم دکتر و از کله ات عکس بگیر^_^خودم میدونم لجباز و خود رایم:-D

ٔ.....ٔٔ...........

خطاب به اونی که برام خصوصی نوشته در حد دو صفحه!

اصلا و ابدا گفتن حرفهام صحیح نیست !ولی چون دلم ازت بی نهایت و بقدر کهکشانها دلخوره مینویسم . دلم اصلا با نوشته هات صاف نشد و همچنان باوجود پرگناهم ، هروقت که دست بدعا بردا رم، دعا میکنم اون سفر برای تو درست نشه، چون تصمیمت آخر خودخواهیه!البته این نظرمنه  و دوم اینکه تو کی جای خدا نشستی که با قطعیت میگی نمیشه! جدیدا برای خودت این جایگاه را قایل شدی؟! تا جایی که من میدونم ، هیچکسی حتی در مورد لحظه بعدش هم با قطعیت نمیتونه حکم صادر کنه که تو کردی. ظاهرا باید بری دوباره بخونی مسئله جبر را درکنار اختیار.دلمو بدجور شکوندی ، اینقدر که ده تا متن دوصفحه ای هم که اگر زورت بیاد و سالی یکبار بنویسی، جبران نمیکنه. دیریادت اومد به من این حرفا را بزنی ، خیلی دیر.فقط یادت باشه دلمو گرفتی دستت و زیرپاهات با تمام وجود لهش کردی، له له.اینقدر که تکه هاش را حتی نمیشه بهم چسبوند.

همین، دلم ازت پره و دیگه سکوت میکنم . در مورد اون قضیه هم التماست نمیکنم، تو که به قطعیت حکمت را خودخواهانه صادر کردی و مهرشم زدی بهتره من دیگه لال بشم و سکوت کنم.