جمعه ای که گذشت

من  تفریح رفتن را بیشتر بصورت خانوادگی دوست دارم تا دوستانه. چون با دوستات که میری باید مراقب رفتارت باشی، ولی با خانواده خودتی و شیطنتهات. یکی از دوستانم تو یک گروه تلگرامی عضو هست که هر هفته جمعه میرن جایی.هرکسی دلش بخواد هزینه را واریز میکنه و جمعه سحر راه میوفتن. دوستم از بعد ماه رمضون هرکجا گفت بیا بریم، گفتم نه گلم!اینبار تهران میرفتن ، مامان گفتن برو ، شاید خوش گذشت. چون سفر قرار بود دخترانه باشه، قبول کردم و راهی شدم. بماند که چقدر دیر جمع شدن، از ساعت ۷ صبح با راننده که یک آقای جوون و بی حرف بود ، تموم کردن که ما آهنگ میخواهیم. اونم یک سی دی نی نای نای گذاشت و صدا تا آخر زیاد ، اینام از اول تا برسیم عوارضی رقصیدن و جیغ زدن. یکعالم به کارهاشون خندیدم. فقط نکته ماجرا این بود که آقایون گروهشون با ماشین شخصی پشت ماشین ما میومدن و خبر از توی ماشین نداشتن. خلاصه که رفتیم تهران ، جای دوستان خالی، اینقدر پیاده روی کردم که پشت هردوپام و ساق پام بی نهایت گرفته و دردناکه. دوستم میگفت تو بقدری ساکت نشستی که خودمم باورم نمیشه تو همون بانوی شیطونی باشی که میشناسم:)) راست میگه، من توی جمع غریبه ، همیشه ساکت و کم حرف و فقط تماشاچیم و بس. 

برگشتن یکی از آقایون اومد تو ماشین ما ، چون بقیه تهران کار داشتن و برنمیگشتن. چقدر سرآهنگ گذاشتن بحث کردن. میگفت از تهران خارج بشیم ، آهنگ بزارید ، بقیه نه و فریاد آقای راننده آهنگ بزار. آخرشم آقای راننده آهنگ گذاشت و بازم تا تهش زیاد کرد. بازم مسخره بازی کردن و خندیدیم. ولی خوب بقول بچه ها گفتنی اگر جامعه شناسی کنیم، از رفتار این آقایی که با ما برگشت خوشم نمیومد.یک نوع رفتار جلف داشت. مجرد بود و همرشته من ،  دانشجوی دکتری تهران! ولی با لیدر یا بقول گفتنی رهبر گروه ، طوری بد برخورد میکرد که انگار خانمشه!هزاربار گفتم، فرهنگ هرجایی فرق داره!فرهنگ شهر ما خیلی رفتارها را نمیپذیره وباعث حرف مفته. اینبار هم گردن مدیر گروه را گرفت.و حرف  پشت سرش زیاد بود.و صدالبته با دخترهای گروهشون، شوخی های جالبی نمیکرد، من واقعا از برخوردش بدم میومد و سعی میکردم ، حتی نگاهمم بهش نخوره.

هرچی خوش گذشت ، رسیدم از دماغم دراومد. بمامان گفتم بخاطر ترافیک و اینکه پادرد دارن نیان دنبالم. خودم با تاکسی برمیگردم. تاکسی گرفتم ، ولی چه تاکسیی ، دوتا آقا عقب نشسته بودن، منم بخاطر بعد مسافت و راحت بودن خودم نشستم جلو!که ای کاش نمی نشستم. وسط مسیر اونها پیاده شدن و من و آقای راننده بودیم. آقای راننده هم گیرآورده بود، روز جمعه ، ساعت نزدیک ده! شروع کرد بتعریف کردن یک مشت مزخرفات! هوا که گرم بود، ولی من از فشار روحیم، عرق از تمام صورتم میریخت. ساعتی نبود که دیگه تاکسی گیربیارم، وگرنه پیاده میشدم و تاکسی دیگه ای میگرفتم. یعنی هرچی اونروز خندیدم ، همون یک تاکسی از دماغم درآورد.

امشب با آبجی کوچیکه اومدیم خرید کنیم. مرده برای تبلیغ کارش که بگه عالیه  ، پوست گرفت داد دست آبجی کوچیکه !برای من تا پوست گرفت ، افتاد زمین، یک نگاه بمن کرد و یک نگاه به اون که افتاد زمین، بعد غش غش میخنده و میگه آبجی اصلا شانس نداری، مراقب خودت باش:||

نظرات 7 + ارسال نظر
یادگار جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 00:27 http://yadegari901019.blog.ir

متاسفانه این انتقاد وارد نبود قبلا هم توضیح داده بودم در نظرات وبلاگم
بعدی

خیلی هم وارد بود، اونم خونده بودم:))

یادگار پنج‌شنبه 25 شهریور 1395 ساعت 23:30 http://yadegari901019.blog.ir

الانم همونجوری مینویسم ولا فقط هنوز در مورد کسی چیزی ننوشتم که بنویسم "علی.ا" یا فلان
دکتر "پ" که خوبه، توی خونه به خانواده م بهش میگم استاد "خوبه"
شما انتقاد کنید من پذیرا هستم

اه اه عوض کنید ، والا آدم نمیفهمه، گیج میشه:))
انتقد انجام شد

یادگار پنج‌شنبه 25 شهریور 1395 ساعت 23:09 http://yadegari901019.blog.ir

از نوشته های من بهتره؟!
نوشته های من رو با خودتون مقایسه نکنیدا!
تازشم من انتقاد پذریم هر کجای نوشته هام که مشکل داشت یا داره بگید تا اصلاحش کنم
بعدشم همه تا الان تعریف کردن از نوشتنم
بعدترشم من خیلی وقته که مثه سابق نمی نویسم! چون خیلی کم نوشتم یادم رفته خوب نوشتن رو

اون خوب نوشتن بود، علی .ه ،،،دکتر پ والا آدم گیج میشد. به نظرم الان نوشتنتون بهترشده.
انتقاد پذیر باشید چرا عصبانی میشید:)))

یادگار پنج‌شنبه 25 شهریور 1395 ساعت 16:28 http://yadegari901019.blog.ir

1. پس اومده بودید تهران کجاها رفتید؟ بگید منم برم
2. خبر میدادید بیام بخندم!!! به چی؟ به سوتی ها و خرابکاری هاتون
3. چند تا اخلاق و رفتارتون شبیه منه: یکی خانوادگی تفریح رفتن یکی هم رفتار در جمع های غریبه و شلوغ
4. به خودتون می بالید الان؟!
5. 4 بخاطر 3!!!
6. چیا میگفت؟
7. یعنی با خوندن اون تکه "امشب با آبجی ..." رفتم که توی افق محو بشم! چی نوشتید؟! چه وضعه نوشتنه؟!
8. اگه غیبم زد دوباره تقصیره شماست که محوم کردید!

اوهوم، پارک ملت رفتم و سعدآباد!اصلا توصیه نمیکنم برید:))
خخخخخخ، شمام که خودتون خرابکارید دیگه چرا:))))
شما باید ببالیدا
اصلا جالبرنبود که بیان کنم دوباره
خوب بودا ، از نوشته عای شما بهتر بود، باور کنید
وااااا گناه من چیه

Sepanta چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 02:15

راننده جوون و بی حرف من بدم نمیاد از این بیرون رفتنای گروهی ؛ به شرطی که خیلی شلوغ نباشه . در حد چند نفر خوبه ؛ تعداد زیاد رو خوشم نمیاد . اونجوری آدم اصلا نمیفهمه با کی داره حرف میزنه

نه بابا تازه تعداد اضافی هم داشتیم تو مینی بوس:))))

archer سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 02:35 http://mnevesht.blogsky.com

خیلی ها جنبه جمع مختلط و راحت رو ندارن. اینا همونایین که انگار تو زندان بودن بعد میان تو این برنامه ها بامزه بودنشون گل می کنه. باشد که ازینا نصیب شما نگردد. آمین :دی

دقیقا همینهان شاالله:))))

niloo.fh یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 00:16 http://maloosak.69.mu

روزتون پر از رنگهاى قشنگ، پر از خبرهاى خوب، سرشار از انرژى مثبت، یه عالمه لبخند، خیلی افتخار میدید پیش من هم بیاین
98651

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.