قبلا ها اون اولین باری که وبلاگ نویسی را شروع کردم، همه دوستام آدرسش را داشتن. بی انصافها فقط میخوندن و دریغ از یک نظر!تا خبری بود که نمیدونستن زنگ میزدن هعی چی شده؟ کم کم روند آدرس دهی متوقف شد و حالا هرچی میگن وبلاگ داری؟مثل یک دروغگوی خوب میگم نوچ:)) خوب وقتی اونا بودن ، من نمیتونستم از احساسم بنویسم یا خیلی خاطرات دیگه، اینطوری برای همه بهتره:)))

دیروز نشستم وسایل های کلاسمو بالاخره از گوشه اتاق جمع کنم و سروسامونی به زندگیم بدم:||چه چیزهایی که پیدا نکردم و یادم رفته بود:))و چه چیزهایی که گم نکرده بودم؛)و پیدا نشد:)) کلا سه تا کارتن بزرگ وسیله جمع کردم. هرکاری کردم ، چیزهایی که درست کردم را نتونستم اهدا کنم به کسی و البته یک یا دوکارتنم باید پیدا کنم برای اونا:))تازه شانس آوردم زود جمع کردم، چون هی من کارتن پیدا میکنم برای جمع کردن وسایلم، هی مامان برای کارتن هام موردمصرف پیدا میکنن و قول سرخرمن میدن که برات پیدا میکنم اینقدر خسیس نباش، این دو سه تا که پیدا کرده بودمم ، نیت کرده بودن بدن خواهرم که قراره اسباب کشی کنه، شانس آوردم خودم سریع جمعش کردم و دوباره از دستم در نرفت:))))والا.

همین دیگه، چیزی یادم اومد پست جدید میزارم! امیر خواننده خاموش ، یکم فعال باش:)))

نظرات 2 + ارسال نظر
یادگار پنج‌شنبه 25 شهریور 1395 ساعت 16:39 http://yadegari901019.blog.ir

چه خسیس

, خودتونین:)))

امیر چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 19:58

چشم، اینم فعالیت :)))

آورین، همیشه فع باش تنبل:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.