دلم هوای کربلا داره!

بالاخره حرف زدیم ، هرچند کم ، ولی عالی بود.چقدر دلم حض کرد :)) فحش ندین که ضمیر چرا نداره ، چون  رمزیه:)))))

دلم هوای کربلا کرده ! رفته بودیم مقام امام صادق و چون راهی نسبتا طولانی بود نسبت به هتل ما ! مامان برگشتنه دیگه نمیتونستن پیاده بیان ، تاکسی هم که نبود ، گاری هایی بود که اونزمان نفری حدودا پنج تومن میگرفت و میاورد تا دم هتل ! علامت و پرچم خونواده ما داداش کوچیکه بود:))

یک گاری گرفتیم و مامان و داداش کوچیکه نشستن توش و مام بدنبال گاری !خوب پسرک سریع میرفت و ما تقریبا میدوییدیم دنبال مامان  ، این وسط خواهرم گفت ما مثل طفلان مسلم شدیم ، دنبال گاری همینطور داریم میدوییم ، اینقدر خندیده بودیم تا برسیم که دیگه رسیدیم کنار هتل ، صورتها سرخ و نفسها رفته بود:))) دلم دوباره یک سفر اینطوری دسته جمعی میخواد. واقعا سفر خوب و بی نظیری بود.

------------------------

یک فامیل داریم که بی نهایت از نظر چهره شبیه منه ! کمتر کسی در نگاه اول تشخیص میده ما را از هم ! پسرعموی خدابیامرز مامانم اومده بود بصورت آزاد کربلا ! بین الحرمین اتفاقی ما را دید ، همینطور که با مامان حرف میزد ، زل زده بود بصورت من ! و باعث شده بود کم کم عصبی بشم ! که یکمرتبه اسم پدر اون بنده خدای شبیه من را آورد و گفت چطور پدرت راضی شده ، تو اینطوری بیای کربلا !؟ تازه اونموقع متوجه شدم که تشخیص نداده و باز هم باعث هرهر خنده همه شد ! هرچند اونمدت هرکجا ما را دید ، میگفت خدایی سرکار نیستم؟! آخرش ایران هم رفته بود پرسیده بود و مطمِِین شده بود ، من اونی که تصور میکرده نیستم و این صرفا یک شباهت بوده :))))

--------------------------------------

مسجد کوفه که رفتیم ، حاجیمون خودش نماز را خوند و گفت شما تلفظ عربی را متوجه نمیشید ، خودم میخونم. ماشلا اینقدر سریع میخوند که من نصفش را جا میموندم !× آخه من مشهورم در آروم خوندن نماز:)))) فقط از این مقام میدوییدیم تو اون مقام تا تند تند نماز بخونیم. هیچی رسما از مسجد کوفه نفهمیدم :))) یادش بخیر

------------------------------------------------

هروقت گروه ما نیت میکرد ، نماز صبح را حرم حضرت علی بخونه ، بقدری تو صف گشتن گیر میکردیم که بعد نماز میرفتیم داخل ! هیچ نماز صبحی را نخوندیم اونجا :) به جماعت البته !

یکبار مامان اینا نشستن روبروی ناودون طلای حضرت علی ، من و خواهرمم به امید خوندن دو رکعت نماز زیر این ناودون یک دور شمسی قمری زدیم ! نماز خوندیم برگشتیم ، دوباره هواش را کردیم و باز یک دور شمسی قمری و باز ! سه بار اینکار را کردیم ! آبجی کوچیکه با ما نیومد ! وقتی بار سوم برگشتیم دیدیم دارن با مامان میخندن ، پرسیدیم چی شده؟! که ناودون طلا را نشون دادن و گفتن خودتون فهمیدین چیکار کردین:))))


نظرات 2 + ارسال نظر
archer شنبه 24 مهر 1395 ساعت 22:40 http://mnevesht.blogsky.com

خوش به سعادتون. ایشالا بازم قسمت بشه :)

مرسی، ایشالا قسمت شمام بشه

فرهنگ شنبه 24 مهر 1395 ساعت 22:28

الانم نفری 5 تومان می گیرن

ااا واقعا!از اول گرون میگرفتن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.