-
من و پستچی محلمون!
پنجشنبه 9 مهر 1394 15:35
امروز از سری ماجراهای من و پستچی محلمون که قبلا براتون تو وبلاگهای قبلیم نوشته بودم می نویسم یعنی هربار اومده دم خونه ما ، تنها عضو ی که تو خونه بوده ، من بودم ! قشنگ منو میشناسه امروز هم اومده بود ، منم خمار خواب ! حالا دست از زنگ زدن و در زدن با خودکارم برنمیداشت که رفتم ببینم این کیه؟! در را با چشمی با یک من پف باز...
-
از سری ماجراهای من و سرویس-------لعنت خدا به آل سعود
دوشنبه 6 مهر 1394 22:57
به نظرتون اگر بگم امروز سرویس را گم کردم خیلی ضایعه خوب من امروز سرویسم را گم کردم ، و مجبور شدم دنبال آقای راننده بگردم تا ایشون من را به شکل کودکی که مامانش را گم کرده ببرن و تحویل ماشینشون بدن ------------- تبریک میگم ورود حجاج عزیزی که امروز برگشتن به مام وطن و بازم تسلیت میگم به خانواده هایی که عزیزشون را تو این...
-
من و سرویس!
یکشنبه 5 مهر 1394 21:44
در تمام سالهای تحصیلم ، هیچوقت بخاطر ندارم برام سرویس گرفته باشن ! امسال از طرف محل کار سرویس گذاشتن ! این استرس سرویس هر روز خدا منو خفه میکنه ! برگشتنش هم که برای خودش ماجراها داره فقط باید بدویی تا برسی امروزم که مثلا روز اولم بود ! از استرس سرویس سوار شدن خندم گرفته بود غیرقابل جمع کردن ! چون مثل دبستانی ها میگشتم...
-
ماجراهای من و گرفتن مدرکم!
شنبه 4 مهر 1394 23:22
بالاخره بعد سالها رفتم مدرکم را بگیرم و دست از مدرک موقتم که برام کارگشا بود کشیدم چند سالی هست به اولین جایی که منو قبول کردن برای کار و البته بدترین جایی بود که کار کردم ، قول دادم ، اصل مدرک را ببرم تا اونها برای سازمان مرکزیشون بفرستن ، ولی خوب حسش نیست ، فدای سرم نمیبرم بزارید از گرفتن مدرکم بگم ! خوب من سالها...
-
گزارشی از پایان روز جمعه !
شنبه 4 مهر 1394 00:59
برای مانتوی جدیدم با خواهرهام رفتیم شلوار بخریم. تو همین گیر و دار خواهرم گفت بریم طبقه پایین پاساژ حراج مانتو زده ، ببینیم. رفتیم و بعد دوساعت گشت زدن و شروع کمر دردهای من ، خرید کردیم ! اومدیم از پله ها بیاییم بالا که خواهر کوچیکم جیغ زد وایسا ! من رو پله اول ، اون یکی خواهرم نزدیک پله ها و خواهرکوچیکم که با کیف...
-
طلب صبر برای بازماندگان حادثه های حج امسال!
پنجشنبه 2 مهر 1394 22:12
واقعا از ته دل تسلیت میگم به بازماندگان حاجی هایی که حالا به جای برنامه استقبال از حاجیشون ، باید به استقبال جسدشون برن.خدا اونها را رحمت کنه و صبر بده به چشم انتظارهایی که حالا به جای دیدن روی خندان حاجیشون ، باید با یک جسد سر کنند و براش مجلس ختم بگیرند به جای مجلس شادی. توی محیط های مجازی ، متاسفانه شاهد برخی عکس...
-
استرس
چهارشنبه 1 مهر 1394 08:39
نمیدونم چرا همیشه نسبت به دوتا زمان استرس شدید دارم ! حتی اگر اونزمان ها اصلا ربطی توی زندگی من نداشته باشن ! یکیش اول مهر و روز بازگشایی مدارسه ! و دومیش ایام امتحانات ! یعنی در این دو زمان من بی نهایت استرس دارم و اصلا حالم خوب نیست ! شما راهکار ندارید بمن بدین؟!
-
کارآگاه بازی من!
سهشنبه 31 شهریور 1394 10:50
برای خواهرم خواستگار اومده بود . رفتیم مثلا تحقیقات و ببینیم چه شکلیه ! خواهرونه رفتیم تا دم مغازه آقاهه! حالا من نگاهش کردم ، اون یکی هم دیده ، اصل کاری ندیده و نیششم پنجاه متر بازه ! بهش میگم تابلو نخند ، فهمید ! باز میخنده و میگه نمیتونم هیجان زدم ! آخرش فرستادمش با اون یکی خواهرم تو مغازه که به بهانه پرسیدن قیمت...
-
سلام
سهشنبه 31 شهریور 1394 10:39
بالاخره از بلاگفا دل کندم و اومدم خونه جدید با اسمی جدید