روزی که رد شد .و رفت!

مامان را راه انداختم به سمت بازار تا جارو برقی را که مدتی هست خراب شده ، بدیم درست کنن ! جارو برقی که درست بود و فقط یک مشکل کوچیک داشتمنم بمامان اشاره کردم ، جارو برقی را امانت بزاریم و بریم چرخی توی بازار و پاساژهای اطراف بزنیم ! بیشتر نیتم خرید لباس نخی توی خونه بود ! ولی بجاش یک چادر نماز خیلی خوشگل و یک کفش تابستونی که فقط بدرد مهمونی میخوره خریدم و یک چادر مشکی اعلا که همین سه قلم شد 300 تومن ! منم دیدم الان سه ماهه یک قرون نگرفتم و دارم از پس اندازم خرج میکنم ، بهتره برگردم خونه مثل یک بچه خوب بدین ترتیب  ، خریدها را دادم دست مامان و جارو برقی را خودم بدستم گرفتم ! واقعا مردمها ! نمیشد یکم این جاروبرقی ها را سبکتر بسازن
فقط فک کنم باس برم یک سجاده خوشرنگ با تسبیح همرنگش هم بخرم برای خودم ! از هدایای شما با کمال میل استقبال میشه ، فقط مهرشم ، مهرکربلا باشه ، از اون مهرها هست که ارتفاعش بلنده و بزرگه ! از اونا میخوام

نظرات 2 + ارسال نظر
Sepanta پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 01:12

جارو برقیا خیلی سبک شدن ، فقط جاروی ما و خودتون هنوز سنگین تشریف دارن

فکر کنم

یادگار شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 22:23 http://yadegari901019.blog.ir

شما خودتون رو ب ی متخصص مغز نشون بدید
اگه بستری شدین بجای کمپوت براتون سجاده و تسبیح از مشهد و مهر از کربلا میاریم!
اگرم مشکلی نبود که ب شکرانه سلامتی تون بازم براتون میاریم
شما زنا توی خرید خطرناکیدا! تنها چیزی که نخریدید و فکر کنم دنبالشم نرفتید همون لباس نخی توخونه بوده فکر کنم

من حالم خوبه و الکی دکتر نمیرم. کجا خطرناکیم!!!خوب گرونیه تقصیر من نیست که:-)
اومممم میگن اول کادو را بدین بعدش بحث میکنیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.