خانمی که بما آموزش میده ،یک کلاس متفاوت صبح داره که توی همون اتاقی هست که ماهو هستیم. گاهی اوقات بعضی لز اون هنرجوها را دیده بودم. امروز یکی دیگشون تا همسرش بیاد دنبالش اونجا بود .خداحافظی کرد و رفت که ده مین بعد دیدیم رنگ و روی پریده،لبها رنگ گچ با هول و ولا برگشت.همه متعجب ، خانمه پرسی چی شده؟مشخص شد ،هنوز سرکوچه نرسیدن که یک موتوری باسرعت بالایی که قابل کنترل نبوده ، جوری ویکوبه به عقب ماشین که شیشه های عقب خاکشسر میشه و خودشم به طرز وحشتناکی مجروح میشه.دیگه آمبولانس اومده بود و برذه بودنش بیمارستان. خانمه واقعا از ناراحتی رو به سکته بود.من قبلا هم نوشتم،اینقدری که من از موتور میترسم،فکر نکنم کسی از اژدعا بترسه. ولی شما را بخدا ،اگر پشت موتور میشینید مراقب باشید. همیشه فقط خود آدم مطرح نیست، به همه فکر کنید، خودتون یک وجه از ماجرایید، کسانی که وابستتون هستن ، خونوادتون و اون بدبختی که شما با یک بی احتیاطی میتونید برای تمام عمر بدبختش کنید.
مراقب خودتون باشید. التماس دعا.یاحق.