چند وقتی هست که خوابهای عجیب و غریب زیاد میبینم. توی خواب فقط وقتی از ته دل خدا را صدارمیکنم به آرامش میرسم. وگرنه انگار دایم یکی از آزارم لذت میبره! نمیدونم چرا اینطوری شدم. تازه یک چیزی هم کشف کردم، من چند وقت پیش کمر درد شدی داشتم، یکسال قبلترشم زانو درد شدید گرفته بودم. دکتر هم رفتم که فقط مسکن داد و گفت اگر دردها ادامه دار شد، بررسی بیشتر میکنیم. من اونزمان که کمر درد شدم، تو فشار کاری زیادی بودم، البته از نظر روحی!مشکل تو محل کار داشتم که به اعصابم فشار زیادی میاورد.یکمدت بعد که اون فشار عصبی از بین رفت، کمر درد منم تموم شد. اینبار هم که فشار روحی بهم اومد، کمر دردها شروع شد ، اینقدر درد دارم که عملا تمام روز را باید دراز کش بمونم. دیشب کشف کردم که علت نصف بیشتر بیماری ها ، حداقل در مورد من ، مال اعصاب هست و بس ! با آرامش اعصاب دیگه مشکلی ندارم.
ٔ................،،،..............
دیروز رفتم فیلم لان...توری را دیدم. واقعا بعدش خودمو بشدت مستفیض کردم بابت دیدنش!خواهرم کنارم که همینطور مثل سیل آخراش اشک ریخت! اونوقت من که برای لگد کردن پای مورچه هم گریه میکنم، نمیدونم چرا اشکم نمیومد. فقط اعصاب من را بهم ریخت. گرچه فیلم برای حمایت از قربانیان اسیدپاشی بود، ولی بدرد سینما نمیخورد، بنظرم توی تلویزیون اکران میشد ، بهتر بود. واقعا دور از جان مخاطبان عزیزم ، ولی آدم باید خیلی گاو و خودخواه باشه که به اسم عشق ، یکی را به خاکستر بشونه.
اصلا از اسم این فیلم بدم اومد از همون اولش. بهتر که نرفتم
رفتن نداره
من و فرار؟!
اتفاقا از اون روز همش سر کوچه تون منتظرم!
بازم که مطلب حذف کردید!
نوچ، چرا دلوخ میگی.:|||تازه گفتم ، چون میخواهیم دختربهتون غالب کنیم فرار کردین:)))
خوشبختی رسیدن به خواستهها نیست،
بلکه لذت بردن از داشته هاست
بهترینها رو براتون آرزو می کنم به منم سر بزنین
9618
دختره هم بازی داد پسره رو...یعنی باید مراقب باشی دیگه...نباید کسی رو الکی شیفته کرد:/
پسره خیلی عاشق بود
و خیلی احمق
بیشتر به خودش ظلم کرد حتی!بیمار روانی بود...بیشتر دلم برلش سوخت
بله بازی داد، ولی هیچ حقی نمیشه داد که اون را به خاکستر بشونه، چون راههای انتقام زیاده و اینراه اصلا راه نیست