امروز روضه خونه پسرعمم رفتیم، من واقعا برای رفتن به چنین جاهایی حوصله ندارم، علی ایها الحال بخاطر نذر مامان رفتم. خانمی که صحبت میکرد ، من نمیدونم مخاطبینش را چی فرض کرده بود که یکسره چرت و پرت گفت، بقدری که آخراش بقول خواهرم میخواستم برم از شارژ بکشمش:|| تا تموم شد ، اشاره کردم بریم، اصلا اعصابمو بهم ریخت. بعضی ها باید قبول کنن بدرد یک کاری نمیخورن و بقبه را دور از جون خر و نفهم فرض نکنن. نمونش همین خانم...
اَه! از این مجلسایی که حرفای چرت میگن تووش
دخیخا
آره از وسطاش به بعد دیگه خواب آور میشه
دقیقا:)))
ع منم اصلا حوصله این جاها رو ندارم
زودتر پامیشدی از شارژ میکشیدیش
خخخخخ اگر میشد که حتما اینکار را میکردم، آخراش چرت میزدم:)))