من مردم

قرار بود یکسری از دوستای مامان بیان خونمون،مامان به هرکسی زنگ زدن، جز چند نفر همه آه و ناله کردن که شاید بیاییم!و در دعوت دخترها و عروسهاشون که گفتن واه اصلا !ما برا خودمون راحت میخواهیم باشیم. حالا دست بر قضا مامان این چند روز حالشون خیلی بد شد و مریض بودن.در نتیجه تمیزکاری گردن من بود، دیروز که حیاط را شستم ، به محض اتمام بارون شروع شد!یعنی اشک من را آسمون درآورد با اون باریدنش!

دیشب که رفتیم خرید میوه، هرچی من بمامان گفتم دو درصد احتمال بدین دخترا و عروسهاشونم بیارن، ماماان گفتن نه بچه،تو که نمیدونی!حالا امروز همه اون آه و ناله ها با دختر و عروس اومدن، اصا یکوضعی !خونمون شبیه به حمام زنانه بود. بقدری جمعیت ناگهانی زیاد شد و حتی اونا که به یقین گفته بودن نمیانم اومدن که من سرسام گرفتم. حالا خوبه میوه کم نیومد. سه بار کتری به چه بزرگی آب کردم و مثل یک آبدارچی خوب هی چایی دم کردم استکان شستم و خشک کردم و چایی دادم.تازه در برخی موارد خودشون اومدن و چایی ریختن. آخراش که دیدم دارم زیر بار این همه صدا دیوونه میشم،بمامان گفتم من کارام را کردم ، و رفتم پیش داداشا:)))

وقتی رفتن رسما تو خونمون بمب ترکونده بودن، من و آبجی کوچیکه ، من میشستم خشک میکردم و تو کابینت میزاشتم و اون دور خونه را جمع میکرد ، دقیق دوساعت همین کار را کردیم. آخراش رو پا نبودم. تو مهمونی هم من که کلا انگشتر دست نمیکنم برای اولین بار یک انگشتر انداختم ذستم که هرکسی رسید چنان این انگشتان بیچار ه من را فشار داد و انگشتر فرو رفت تو دستم که آخراش فقط سرانگشتاشون را لمس میکردم و نمیزاشتم دستم را فشار بدن.همه ماچها هم که تو هوا زده شد:)))۲۵ کیلو مواد آرایشی زدن بصورتم و رفتن. تازه باز آبجی کوچیکه را بزرگتر دیدن:)))مسیله برای من فان هست.تفاوت ما تو اینه که اون اهل زینگول پینگول دخترونست و مثل همه دخترا ناز و ادا داره و لباس پوشیدن و آرایشش با من فرق داره و من ساده تر و بدون آرایش و زینگول راحت میگردم. برای همین همه فکر میکنن اون بزرگتره نه من:))) خلاصش که من امشب مردم. اینم شرح ماوقع مردنم بود:))

نظرات 1 + ارسال نظر
یادگار چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 00:03 http://yadegari901019.blog.ir

1. man mardam? یا man mordam?
2. بیاید! خدا بارونشم که میفرسته ی عده ناشکری میکنن!
3. اون جمله مادرتون در مورد شما توی میوه فروشی رو باید با طلا نوشت زد به جاهای مختلف
4. گریز از جمع دارید؟!
5. انگشتر چرا انداخته بودید؟! که کسی دنبال عروس آینده ش نباشه؟!
6. مجلسِ چی بود؟ مناسبتش چی بود؟

1.باید دید برداشت شما بعد از خوندن متن چیه:)
۲.حیاط را شستین، بعدا با هم صحبت میکنیم:))
۳.سرتون میاد دور نیست:)) البته خانمتون بهتون میگن:))
۴. حوصله جمع را زیاد ندارم. آدم باید با کسی که دوستش داره وقت بگذرونه.
۵. خخخخخخ ، ایده خوبیه برای دفعه بعد:)
۶ . دورهمی دوستانه، مناسبت خاصی نداشت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.