ترکیبی از همه چیز !

دایی بزرگم تحت هیچ شرایطی احساسات نشون نمیده ! یعنی محاله شما از این دایی من هیچ نوع احساسی را ببینید.دیروز زنگ زده بود خونمون و با مامانم کار داشت. من گوشی را برداشتم ، بعد از سلام و احوال پرسی معمول و اینکه من هر لحظه منتظر بودم بگه گوشی را بده مامانت ، یکمرتبه و بدون هیچ مقدیمه ای بهم گفت : " بانوجان دوست دارم. "

اصلا چنان هنگ کردم که چند دقیقه ای داشتم به افق نگاه میکردم ! چون این بی سابقه ترین حرفی بود که شنیده بودم بعدشم اینقدر هول شده بودم که حتی یک جمله ساده " منم دوستون دارم " را نمیتونستم بگم هرکی را هم دیدم گفتم دایی جان بمن اینو گفته و بدین ترتیب هیجانم را خالی کردماما خواهرکوچیکه برگشته میگه ، ما از وقتی یادمون میاد دایی جان بزرگه تو را دوست داشته ، چون تو مطابق معیارهاش میگردی فقط بعد اینهمه سال بزبون آورده ، اتفاقی نیوفتاده که اونوقت وقتی من موهاش را میکشم ، میگه چرا اینطوری میکنی

---------------------------

محل کار را تغییر دادن ! ما از جایی که بودیم داریم میریم. یعنی چند روزی برای جابجایی تعطیلیم ! یکجای پرتی هم میریم ، که اصلا مسیرش ماشین خور نیست و من کلی به خودم چیز میگم هربار ،  که چرا از رانندگی میترسم و دنبال یاد گرفتنش نیستم تا هربار ماشین یکی را بدزدم و خودمو برسونم به محل کار هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم

قرار وبلاگی

1-و او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد یکی گوارا و شیرین و دیگری شور و تلخ و در میان آنها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گوئی هر یک به دیگری می‏گوید) دور باش و نزدیک نیا! ( سوره فرقان ، آیه 53)

2-و توکل بر خداوندی کن که هرگز نمی‏میرد، و تسبیح و حمد او به جای آور، و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است.(سوره فرقان ، آیه58)

3-بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می‏روند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام می‏گویند (و با بی اعتنائی و بزرگواری می‏گذرند).(سوره فرقان ، آیه63)

4-پروردگار تو عزیز و رحیم است.(سوره شعرا ، آیه9)

و در پایان با سپاسی بیکران از جلبک خاتون عزیزم

مامور 007

من عاشق این راننده های اتوبوسیم که میفهمن دیرت شده ، وسط خیابون جلوی پات میزنن روی ترمز ، تازه گازش را میگیرن و میرن تا سرایستگاه موردنظر پیادت کننداتفاقی که امروز برای من افتاد، خوب من باید چند کورس ماشین سوار شم تا برسم ، ولی معرفت این اقای راننده پیر بدجور دلمو برد

از اتوبوس که پیاده شدم ، افتادم پشت سر یک اقاهه ای ! هرجا اون میرفت ، دقیقا مسیر من بود ، حتی مسیر بعد یهم که چشمش به اتوبوس خورد ، مثل این مجرمهای فراری دویید دنبال اتوبوس ، و منم از اونجا که توی خونم تحت هیچ شرایطی دنبال اتوبوس دوییدن نیست ، راه رفتم و اتوبوس برام ایستاد ! یک لحظه چشمم خورد به آقاهه که احیانا فکر میکرد من علافم و دنبالش کردم و داشت با غضب منو نگاه میکرد یعنی رسما نگه داشتن خندم بقدری سخت بود که اشکم دراومده بود.خلاصه که تا برسم ، نقش یک مامور تعقیب کننده را بخوبی ایفا کردم و دیگه رسیدم محل کار و گذاشتم بره به زندگیش برسه

بعدازظهرم که برگشتم ، توی تاکسی ، بدون اینکه بدونم اون آخاهه پسرهمسایست ،از زمان پیاده شدن تا رسیدن به خونه ، اونو تا دم درخونه تعقیب میکردم و حرصش را درآوردم

دعای آخر پست : " روزهاتون پر از لبخند خدا"

روز مهندس مبارک


          روز مهندس را به تمامی دوستان مهندس عزیز تبریک میگم.

یکروز به نام چهارشنبه در تقویم هفته!

الان چند وقتی بود که شماره حساب اون شیرخوارگاه را گرفته بودم و میخواستم برم نذرم را ادا کنما ! ولی امان از تنبلی !

امروز روز بیکاری من بود ، خمار خواب ! همه رفته بودن سرکار و خونه خلوت و خمار که گوشیم را که از سرصبح گذاشته بودم بغل دستم و منتظر بودم یکی زنگ بزنه ، که صدالبته تا شب چشمم خشک شد و نزد !  شروع کرد به زنگ زدن! گوشی را میبرم زیرپتو که خیلی چشمهام را بیخودی باز نکنم ، وبا ذوق به گوشی نگاه میکنم که میبینم رییسه ! خوب معلوم بود چیکار داره دیگه ! منم بیصدا کردم ، ولی نمیشد کلا سایلنت کرد که ! تا پنج بار اون زنگ زد منم از زنگ اول بی صدا کردم ! آخرکلافه با همون صدای غرق خواب میگم الو ! اصلا و ابدا که بروی مبارک بیاره که من خواب بودما ! میگه سلام خانوم  ،فلانی نیومده ، شما تشریف بیارید بجاشون و فرصت مخالفتم نداده ، تندی میگه دو ساعت بیشتر نیست و خداحافظ!خو من خوابم میاد را باید به کی میگفتم؟اینکه من بخیال خواب امروز صبح تا نصف شب کتاب میخوندم را باید به کی میگفتم هان؟

دست از پادرازتر پاشدم صورت غرق خواب را شستم و با احتساب اینکه فقط یکربع وقت دارم مسیر چهل و پنج دقیقه ای را برم. صبحانه نخورده ، فقط دوییدم ! کارمم که تموم شد ، رفتم نزدیکترین بانک نزدیک محل کار تا پول را واریز کنم ، که دیدم سیستم نوبت دهیشون یک چیزای عجیب غریبی روش خورده !

چندتا گزینه داشت : نظام مهندسی ، ارزی ، نقل و انتقال و... دیدم من که هیچی نمیفهمم چیه؟! بزار از رییس شعبه بپرسم باید چیکار کرد؟کنار رییس شعبه شلوغ بود ، ولی خو منم کار داشتم! رفتم پیشش که هم بپرسم با این سیستم نوبت دهی باید چیکار کنم ! هم اینکه حالا شماره حسابم درسته ! موندم چی تو ضیح بدم. چشمم را بستم و در نقش یک بانوی خنگ واقعی دهنم را باز کردم که  :}" من نذر شیرخوارگاه فلان کردم و حالا میخوام یک مبلغی بریزم. این سیستم نوبت دهیتونم اینطوریه ! شما هم شماره حساب صحیح را بمن بدید ، هم بگید چطوری با این سیستم کار کنم؟" صدالبت که بعدش خودم را بستم به الفاظ زیبا که آدم به رییس شعبه نمیگه نذر کردم ! آخه تو چیکار داری میگی دختر دهن لق

اونم کارمندش که ماشالا گوشاش سمت ما بود و خودش پشت میز ! من را یک نگاه کرد و گفت ما اصلا چنین شماره حسابی نداریم !( جهت جلوگیری از گیج شدن ، این را آقای کارمند گفت نه رییس)  رییس شعبه بازم بخاطر گل روی من زد توی کامپیوتر و گفت نداریم کامپیوترشم چرخوند سمت من و هعی با هم شماره های مختلف را امتحان کردیم و خوردیم به دیوار! درنهایت گفتم اسمش را سرچ کن ! از اونم اصرار که تو بانکش را مطمئنی ؟! از منم که آره عاقا خودم زنگ زدم سیستم سرچشونم نشونم داد که کاری نمیتونه برام بکنه ! هیچی با تشکر زیاد خدافظی کردم و اومدم بیرون ! شانس آوردم بانک نزدیک خونمون نرفتما ، وگرنه حیثیت برام با این خرابکاری ها باقی نمیوند

و باز هم مثل همیشه پست را با یک دعا برای شما به پایان میبرم. "" از خدای بزرگ میخوام همیشه کارهاتون به سهولت پیش بره و هیچ گرهی توش نیوفته " یاعلی