داداش کوچیکم تازه بدنیا اومده بود، رفتم یک تخم مرغ بردم که دور سرش بچرخونن و بعدم بشکونن برای جلوگیری از چشم زخم . که خواهرم یک کاسه داد دستم و گفت حیاط کثیف نشه ، بزن تو کاسه! منم رفتم و کاسه را بردم جلو که خاله جان خدابیامرزم بزنن تو کاسه، که خاله جانم گفتن واه کاسه چیه؟بعدم محکم کوبیدن کف حیاط و من با کاسه خالی برگشتم تو:)))
خاله جون خدابیامرزم ، برای مامانم که حال نداشتن و مریض بودن با یک ذغال تخم مرغ سیاه کردن، هرکاری کردن تخم مرغ سنگ شده بود و نمیشکست تو دستشون. آخرش گذاشتن تو دستم و گفتن خاله برو بنداز از بالای دیوار تو کوچه، منم رفتم از بالای دیوار شوتش کردم تو کوچه که یکمرتبه صدای آخ یکی بلند شد:))))هرچی گفته بود و من نشنیدم بخودش، چون من خنده کنان در رفتم:))
خواهربزرگم تازگی آنفولانزا شده و هیچ درمانی پاسخ نداده، بمن گفت یک تخم مرغ برام دورسرم بگردون و بشکون و یکمشم کف دست و پام بزن که چشمم کردن، باز کاسه بدست اومدم و دور سرش چرخوندم و محکم کوبیدم تو کاسه که زردش از تو کاسه شوت شد بیرون و خورد تو صورتش:)))) یعنی غش کرده بودم از خنده و فرارم میکردم:))
.........................
امروز یک عروسک خوشگل هدیه گرفتم ،خیلی ناز و خوشگله، از وقتی گرفتم تو بغلمه، هرکی دیده معتقده خیلی ناز و خوشگله:)))مرسی از هدیه دهنده:))
منظورم از سوال دوم این بود که به نظر سن و سالی از شما گذشته! شما الان دیگه باید کم کم به فکر یجای خوب و مطمئن برای نگهداری دندون مصنوعی هاتون باشید
خخخخخخخ من ۱۴ سالمه:))
تخم مرغ و چشم زخم؟!
مبارکتون باشه ولی مگه چند سالتونه شما؟!
شما مردین و تشکیل خانواده هم که ندادین، طبیعیه از این چیزا بلد نباشید:)))
منظورتون را از سوال دوم متوجه نشدم