گاهی فکر میکنم شرایط آدمهارا تغییر میده، میتونه از خودراضی و خودخواه کنه و گاهی صبور و گاهی...
تو این چند روز اتفاقات زیادی افتاد که نمیخواستم بنویسم و ننوشتم. اونهایی که با من بودن میدونن من برخلاف خیلی از وبلاگ نویسها که تعلق خاطری به صفحشون دارن، تعلق خاطری به صفحات مجازیم نداشتم و ندارم. حتی اولین صفحه ای که توش وبلاگ نوشتم را وقتی پاک کردم، ماهها بعدش یکی از دوستانم گفت اشتباه کردی و نگهش میداشتی ،ولی نمینوشتی. رفتم ببینم چرا این حر ف را زده با همون اسم و آدرس یک نفر وبلاگ زده بود و نوشته بود منتظره برگردم سراغ وبلاگم و چون نرفته بودم،بسته بودم به فحش!!!!
اولین بار و آخرین بار از سرهمون اولین وبلاگ دوتا دوست خانم مشهدی را مشهد دیدم و تمام.میدونم وبلاگ نویسیم افتضاحه مثل همه زندگیم.زندگی پر از پرونده هایی هستن که باز میکنی و یکجایی میبندیشون. من همیشه سعی کردم تعلقات خاطرم خیلی کم باشه،شاید برای همینه که آدم سرد و بیروح و بی خاصیتی نشون میدم،شایدم واقعا هم هستم، نمیدونم. درهرصورت اومدم بگم اینجا، این اسم و این وبلاگ با تمام خوب و بدش تموم شد.چند مدتی نمینویسم. گاهی سر میزنم ،اگر کارم داشتید برام نظر بزارید، مرسی که با خوندن مزخرفاتم همراهیم کردین،سعادتمند،شاد و سلامت باشید. خدانگهدارتون باشه.
چرا؟...
تا تنبلی مثل تو فعال بشی:)) وبلاگ جدید زدم. تنوع طلبی:))
googhnos.blogsky.com
:)