دیشب خواهرجان عروس را بردم تا کادو بخرم ! رفتن به فروشگاه همان و من که از بین قفسه های خوراکی باید به زور بیرونم میاوردن همان تازه به زور منو از اونجا با تهدید و ارعاب کشیده بیرون ، چشمم خورده به غرفه های لوازم التحریر ! با چنان عشقی به مداد رنگی های مدل به مدل ، که هرکدوم بسته اش بزرگتر بود، بیشتر مورد علاقه ام بود ، دست میکشم که آخر یک بسته خیلی بزرگش را برداشته میزاره توی سبد میگه رضایت میدی بریم میگم نه اون دفترچه های جلد پارچه ایش را ببین چه خوشگلن یکدونه برداشته میگه ، دیگه دیدم جدا بدردم نمیخوره ، غیر از دفترچه ، مداد رنگی را گذاشتم سرجاش و رضایت به رفتن دادمولی دلم تو اون دوتا غرفه جاموند
به دیدار من اگر می آیید با خوراکی و لوازم التحریر های جدید و خوشگل بیایید
آخرشم کادو نخریدم
اوخییییییییی ؛ اگه بیام یه عالمه شوکولات برات میخرم
میسیییییییییییییییی ، لوازم التحریرم میخام
خسته نباشید!
سلامت باشید
اصلا از بین قفسه های خوراکی که نمیشه بیرون اومد، بخصوص بخش شکلاتاش :))
منم از لوازم تحریر خیلی خوشم میاد.
بخصوص از دفترایی که جلدشون بافتنیه :)
اخ اون قسمت خوراکی ها را که نگووووووووووووو
وایییی ندیدم این مدلوچرا؟